
اگر به گذشتههای دور برگردیم سفرهای ما با زاویه دیدی که پیشینیان نسبت به سفر داشتند احتمالاً بسیار ناهمخوان خواهد بود. در سفرهای پیشینیان سفر برای لذت معنایی ندارد. شاید اگر به سعدی میگفتیم از شیراز حرکت میکنیم که در بابل یا فریدون کنار جوجه کباب بخوریم او در ما نوعی اختلال روان پریشی جدی را تشخیص میداد. پیشینیان به سفر میرفتند، چون مثلاً در کتاب مقدس و اعتقادات دینی زیارت مکانهای مقدس و متبرک به عنوان یک آیین و سلوک به رسمیت شناخته شده بود. در گذشته با وجود محدودیتهای حمل و نقل بسیاری برای کسب علم و معرفت به سفر میرفتند همچنان که سعدی از حضور خود در نظامیه بغداد برای کسب علم سخن میگوید یا برای برخی از مردم سفرهای بازرگانی و کسب سود امری رایج بوده است. این طور بگوییم در گذشته ممکن بود افراد از کنار دریا، اقیانوس، دشت، کویر و کوه عبور کنند، اما قصد آنها این نبوده که کیلومترها و فرسخها راه بپیمایند تا در کنار دریا یا کوه بساط لذت را فراهم کنند.